هر وقت دوتا جانور مهار نشدنی را گذاشتند پیشتان که نگهشان دارید .در وهله ی اول تا میتوانید زیر بار مسولیت نروید و تا اخرین امیدتان تلاش در از زیر کار درفتن کنید .
بعد اگر مثل من مفلوک مجبور شدید به رام کردن دو جانور بپردازید ،گوشی و موبایل و تبلت و تلویزون را بریزید جلویشان و اصلا سعی نکید با انها بازی کنید،تجربه کرده کِ میگوییم ها...
آمدم خواهر مهربان شوم چهارتا شکلک برایشان دراوردم ،گفتم دنبالم بدوند .وقتی رسیدند بم طوری چسبیدندنم که میترسیدم وقتی میخواهم سرم را بخارانم انگشتم توی چشم و چار یکیشان برود و از انجایی که بسیار بی جنبه اند این وضع ده دقیقه ای طول کشید،هر چه میگذشت ابتکارشان بیشتر میشد .با تمام توان منگوشم میگرفتند داشت کار به جاهای باریک میکشید که مغزم جرقه زد .فریاد زدم بدوید اتل متل بازی کنیم .یه بیست دقیقه ای هم سر اینکه کسی که دوتا پایش جمع میشود میبرد یا انکه پاهاش مانده گیس و جیغ کشی کردند و من به وظیفه خطیر میانجی گری مشغول بودم تا بلاخره به معجزه ی انار ایمان اوردم .سه تا انار گذاشتم جلویشان گفتم بخورید ،انقدر اهسته و دانه دانه انار ها را از توی پوست می اوردند و میخوردند که نگو،تا معدشان جا داشت بهش انار تپاندم(حتما با انار،گودزیلاهایتان را ناک اوت کنید).متاسفانه باز بی کار شدند و ریختن سر من بی چاره یکی موهایم را میکشید دیگری دست توی دماغم میکرد .دیدم تو خانه دوام نمیاورم لباسشان را پوشیدم که برویم پیاده روی بلکه خسته شند و بخوابد،از اولین چیزی که در راه دیدند تا اخرینش را خواستند و هر کدام را نخریدم زجه و زاری ای کف کوچه کردند که بیا و ببین .بعدشم هم از درازی راه خسته شدند و اعمالی انجام دادند که ترس از ابرو ریزی مانع بیانش میشود .....اصلا دوس ندارم به بقیه اش فکر کنم که چه شد ،کلا روز سختی بود.
اما هیچ پشیمان نیستم ،وروجک ها کیف کردند ،من هم لابه لای تمام این غر زدن ها کلی حس خوب تکرار نشدنی جمع کردم .
+بچه ها معجزن درست مثل انار