زندگی را قشنگ ببینیم،بسازیم!

سر سفره تا عزیز نیاید لب به غذا نزد.با غذایش بازی میکرد که کسی مدام تعارف نکند.عزیز که نشست و اولین لقمه را در دهانش گذاشت،او هم شروع کرد.


پ ن:خیلی تقیٌدی به این کارها ندارم .اما دیدنش قشنگ است.آدم را سر ذوق می آورد.

بیایید گاهی تفننی از این محبت ها که خیلی وقت ها هیچ کس نمی فهمد بکنیم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نمی دانم چه شد که یک روز دلم خواست بنویسم و حالا مدتهاست که ننوشتن را نمی توانم....
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان