روضه ی یهویی

چند وقت پیش ها یک روایتی شنیدم که این شب ها بدجور با روح و روانم بازی میکنه،

یه اهلِ دلی میگفت:

وقتی دیگه مطمن میشن شیری که بچه یتیما هم میارن کارساز نیست.کسی میره به مردمی که پشت در خونه ی حضرت علی بودن میگه برید،دیگه هیچی فایده نداره.برید دور آقا خلوت شه.

بعدِ یه چند ساعت امام حسن علیه السلام میان دم در میبینن همه رفتن الا یه آقایی که نشسته زمین گریه می کنه.

می گن شما چرا نرفتی؟

بر میگرده میگه حسن جان به خدا می خوام برم،نمی تونم، پاهام یاری نمی کنه.

از وقتی خبر رو اوردن نای زانو هام رفت...


هی وسط روضه خونیای شبِ قدری

یاد کاسه های شیر میوفتم!

یاد پاهایی که دیگه نمیتونن دل بکنن برن...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نمی دانم چه شد که یک روز دلم خواست بنویسم و حالا مدتهاست که ننوشتن را نمی توانم....
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان