لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو / پیش یک آدم معلول نباید بدوی

میگفت:هیچوقت فکر نمیکردم یک سفر بتواند انقدر آدم را رشد دهد.

میگفت:خیلی سختی کشیده اند پنج روز از نوک پا تا فرق سرشان پر از خاک بوده .

میگفت:هر آدم عادی ای میتواند بفهمد آنجا زمین نیست.قطعه ای از آسمان است.

میگفت:با خودش شرط کرده بوده حتی یک کلمه هم به همسرش غر نزند و تمام سفر دخترِ شش ساله ی فضولش را دعوا نکند که خدارا شکر از پسش بر آمده.

میگفت:باتمام سختی هایش میداند اگر سال دیگر اربعین کربلا نباشد می میرد.


او میگفت و میگفت و اشک در چشمانِ من حلقه میزد ....


پ ن:استادمون میگفت اخه اگه آدم سختی نکشه یا مریض نشه چطوری میخواد بگه بیچارتم اقا؟


۱ نظر

در وصف جاماندگی

یک جا نشسته بودیم صحبت اربعین کربلا رفتن بود.یکی میگفت اینکه هی میگویند خاکش طلاست و کشش داره حرف مفت است.برعکس یک خاک مزخرفی دارد .شب به شب غم روی دلت جا خوش میکند.نمیفهمی چته فقط حالت دیگر خوش نیست.میگفت غروب هایش آدم را دیوانه میکند.

با خودم فکر کردم چه جالب دو تعبیر از یک حس.یکی عاشق دیوانگی اش میشود .یکی میگوید مزخرف است.اصلش هردو میخواهند یک چیز بگویند:کربلا آدم را عاشق می کند و حتی شاید فراتر دیوانه....

۰ نظر
نمی دانم چه شد که یک روز دلم خواست بنویسم و حالا مدتهاست که ننوشتن را نمی توانم....
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان