رمضان از رگِ گردن به شما نزدیک تر است:)

دم افطار گشنگی سخت پا بیخ خِرم گذاشته بود.

با خودم گفتم چه کنم که گذشت زمان را حس نکنم؟

نشستم پای نت ....

نشان به همان نشان که ده دقیقه بعد از اذان افطار کردم.



بعدش نشستم با خودم فکر کردم دیدم هیچ خوشم نمی آید

آنچه که مرا از خود بی خود می کند و زمان را از رو میبرد نت باشد.


همین!

۱ نظر
نمی دانم چه شد که یک روز دلم خواست بنویسم و حالا مدتهاست که ننوشتن را نمی توانم....
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان